فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت:
سلام دوستان گلم خوبین؟؟؟ چرا بعضی فیلم هایی که در سینما نشون میدن رو نمیارن تو تلویزیون نشون بدن درصورتی که شاید فیلم اموزنده ای هم باشه مثلا همین فیلم "ورود آقایون ممنوع " رو دیدین خیلی فیلم باحالیه پیشنهاد میکنم حتما ببینین داستانش از این قراره که یه مدرسه دخترونه ست که مدیرش خیلی حساسه |
ABOUT ![]()
MENU
Home
|
نرخ ارز - قیمت خودرو - قالب وبلاگ